Single ...یاد گرفته ام تنهایی را به بودن درجمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم ... Single |
از وقتی که رفتی،
به جای کارت شارژ سیگار میخرم ،
با کوچه ها حرف میزنم ،
خنده هایت زیباست و گریه های من خنده دار،
از این به بعد من گریه میکنم تو هم بخند ...
آری من از نسل" کوروشم ".......
من که ماندم و ماهی ۴۵ هزار تومن یارانه!!! ......
من از نسل ستار خان و باقر خانم ، که فقط ترافیک خیابانش
برایم ماند !!! .....از دریای کاسپین ،فقط و فقط بلاهایش
برایم ماند !!! ..... از خلیج فارسش ، فقط رای گیری هایش !!!
......از آذربایجانش ، جکهایش برایم باقی ماند !!! .....از آزادی بیان ،
برایم دیوار های دستشویی های عمومی ماند !!! .......
ابراز احساساتم شد "اس ام اس" !!! ..... زندگیم گره خورده
به زندگی مجازی !!! ....
فریادم شد دکمه های سرد کیبرد!!! ......
آری من از نسل "کوروشم"......
شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ و این یعنی در اندوه تو میمیرم
در این تنهایی مطلق که میبندد به زنجیرم
چگونه بگذرم از عشق از دلبستگی هایم
چگونه میروی با این که میدانی چه تنهایم
خداحافظ بدون تو گمان کردم که میمانم
خداحافظ بدون من یقین دارم که میمانی...
این روزها
اگر خون هم گریه کنی
عمق همدردی دیگران با تو
یک کلمه است:
< آخی>
می گذارم و می روم .........نــه اينکـــه دوستـــت نداشتـــه باشـــم....
چـــون از نخــــودي بــــودن متنفــــــرم ...
چه فرقی می کند
عاشق تو باشم
یا عاشق رنگین کمان
وقتی هر دو هفت خطید؟!!
فرقی نمی کنه دودی که مصرف می کنی سیگار باشه یا قلیون
اما تو اون لحظه جای خالیشو پر میکنه
تقصیر ما نیست می خواست باشه تا ما بودنشو بوسه بارون کنیم
نه اینکه خاطره هاشو دود کنیم…!!!
تنهايـي يـعني ...
يـه بـغض ِ كهـنه و يـه چشـم ِ خـيس و
يـه موزيك لايت و
يـه فـنجون قهـوه ي ِ تـلخ
تو نیامده بودی که جای خالیت را پر کنی
آمده بودی ببینی من با جای خالیت چه می کنم . . .
کاش میدونستی مهم تر از دلم اعتمادم بود که شکستی . . .
تف به این زندگی که انقدربه خاطرش گریه کردم و اون حتی یک لحظه منو نفهمید...!
چرا نگاه می کنی؟
تنها ندیده ای؟
به من نخند...
من هم روزگاری عزیز کسی بودم . . . !
به سلامتی زندگی .. که اگه خوش بگذره .. اسمش میشه "خاطره " ..
اگر پدرت در بیاد .. اسمش میشه "تجربه "
بســـ کنــــ سآعتــــ…..
دیگــــــر خستـهـ شده امـــ….
آرهـ مَنـ کم آورده امــ….
خودمــ میدآنمــ کهـ نیستـــ…
اینقدر بآ بودنتـــ نبودنشــ رآ به رُخـــَم نکشـــ!
بـآيـَد بهـ بـَعـضي هـآ گـُفـت :
نـآرآحـَت چي هـَستـي؟؟؟!
دُنيـآ کهـ بهـ آخـَر نـَرسيده...
برو مـَن نشـُد يکي ديگـه!
تو کـهـ عـآدَت دآري....
شاید دل من عروسکی از چوب است
مثل قصـــــه ی پینوکیــو محبوب است
اما چه دماغـــــــــــی داره این بیچاره
از بس که نوشته: “حال من هم خوب است.!!
کـاشــکـی تـَلـخـ ـی زنـدگــی…کـَــمـی اَلـکـل داشـتــ …
شـایـَد مـَســتـِمـان مـی کــَــرد و دَرد را نـمـی فـَهـمـیـدیــم …
اهـل پـنـهـان کـاری نـیـسـتـــم ..!
اعـتـرافــ مـی کـنـــم : ..
زمـــــــانــــــی دل یـــکــی راســوزانـــده ام !!
حــالا ..
یـــــکـــــی..
یـــــکــــــی ..
یـــــــ کــــــــ ی !!
دلــــم رامــی ســوزانـــنـــــد…
من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت
در تهاجم با زمان آتش زدم،
کشتم . . .
من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم
یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم
من زمقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم
تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم
من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت
بهارم رفت
عشقم مرد
یارم رفت …
بعضی آدمها یهو میان…
یهو زندگیت و قشنگ میکنن…
یهو میشن همه ی دلخوشیت…
یهو میشن دلیل خنده هات…
یهو میشن دلیل نفس کشیدنت..!
بعد همین جوری یهو میرن…
یهو گند میزنن به آرزوهات…
یهو میشن دلیل همه ی غصه هات و همه ی اشکات…
یهو میشن سبب بالا نیومدن نفست…
ای کاش که حس ما یه تلقین بود / کاش عاقبت قصههای تلخ این بود
که یهو بیدار بشی تو از یه خواب ترسناک / یه خواب پر از مرگو اتفاقِ دردناک
ولی ما بیداریم ببین عیدمون عزا شد / میگم ما ! آره فرقی بینمون نظر چون
ملت من توی این روزا سوگوار/صبر ایران منو فقط ایوب دارهِ
مگه درد کم داشتیم آخه این چه دوأی بود / توی این شرایط سخت این چه بلائی بود ؟
/ صبر بده خدا فقط صبر بده /نمیخوام که سرزمین رو به عقب گرد بره
هر لحظه رو به افزایش میره آمار / از کودکانه دفن شده زیر آوار
امیدوار بودم هموطنم غم نبینن / دوباره فاجعه رو نظیر بم نبینن
توی این شرایط تو مارو تنها نذار یارب / مخصوصا اونایی رو که الان عزا دارن
من واسه آبادی این دیار میکوشم / من واسه رفتن شما سیاه میپوشم
ما آزربایجان و دوباره میسازیم / بیخیال اونا که از خوشی زیاد بیهوشن
ویدئو جدید و اجرای فوق العاده زیبای یاس برای زلزله آذربایجان. . . .
امروز بر چشمان چه کسي خيره مي شود؟
امروز رو به روي چه کسي در کافه هاي اين شهر مي نشيند؟
امروز از کودک فال فروش به نيت چه کسي فال مي خرد؟
امروز در فنجان قهوه اش نقش چه کسي مي افتد؟
من که هنوز به يادش قهوه مي خورم فال مي خرم
تنها به کافه مي روم و خيره مي شوم به دست هاي سردم
او را نميدانم...!
چه تفاوت عمیقی ست
بین تنهایی قبل از نبودنت
و تنهایی بعد از نبودنت
دنبال کسی نیستم که وقتی میرم بگه : نرو
کسی رو میخوام که وقتی گفتم میرم بگه : صبر کن منم میام باهات .... تنها نرو
خدایا یا خیلی برگردون عقب یا بزن جلو ...
اینجای زندگی خیلی دلم گرفته ...
هــر دم از آیینـه می پرسم ملــول
چیستـم، دیگـــر به چشمت چیستــم؟
لیـک در آیینـه می بینـــم که وای
سایــه ای هم زانچــه بودم نیستم!
می روم امــا نمی پرسم ز خـــویش
ره کجا؟ منزل کجا؟ مقصــود چیست؟
بوسـه می بخشــم ولی خود غافلــم
کاین دل دیـوانه را معبــود کیست...
چه اوقــات سختی که بر من گذشت
گـــواه دل ریش من مـــاه بـــود
دمی شک نکـــردم به شـــاه راه ها
دریغا دریغا که بیــراهه ها راه بود...
با کسی که دوستش داری فیلم نبین ! آهنگ گوش نده ! به پیاده روی نرو ! خاطره نساز !!!
وقت نبودنش می فهمی که چی میگم
بعد از سالها جستجو و نيافتن نيمه ي گم شده... به اين نتيجه رسيدم خدا منو كامل خلق كرده و لنگه ام تو دنيا پيدا نميشه
.
عشق با گذشتي دارم،از من هم گذشت...
تلخ ترين قسمت زندگي اونجاست که ادم به خودش ميگه چي فکرميکرديم و چي شد..
خیــابانی بدون رهگــذر
نیمکت های خـــالی
تاکسی های بدون ســـرنشین
فنجــانی خالی از قهــوه
سیگــاری خامــوش
من نیز تنهـــایم...!
آنچنان بوســه به سیگــار زدم
آنچنان مشــت به دیـــوار زدم
که درونم ســـوخت...خاکستــر شد
و چنان با تپشــم می سوزد
و چنان چشـــم به نابودی من می دوزد
که ز "من" ته سیگــار
که ز "من" سایه ی من بر دیــوار
که ز "من" هیــچ نماند از تکـــرار...
تـــو را با هـــر پکی که به سیگــار می زنم
فـــراموش خواهم کرد
و تـــو می شوی بهــانه ام
برای روشــن کردن سیگــارهای بعدی...
سیگــار فروش گوشه ی خیــابان هم فهمید
و تـــو هنوز نمیــدانی
من دود می شــوم ...!
این سیــگار ها بهــانه است ...
در کـــافه...
کنج دیـــوار...
رو به روی هـــم...
و چه خوب که قهـــوه را نخوردیم!
حرفهایمــان به اندازه ی کافی
تلــخ بود...!
اسپــرسوی تلــخ...
چای ســرد...
و طعــم سرد و تلــخ "لبانت"...
تنها رهاورد من از قرارمان در آن کــافه بود
هه! کافــه...
کافه ی تنهــایی!
بـودن هـا را قـدر بـدانـیـم نـبـودن هـا هـمـیـن نـزدیـکـی هـاسـت
دوست داشتن را نه می نویسند ، نه میگویند ، ثابت می کنند ..!
دیگــر نـمی نــویسـمت ...
هــرکـس بــه چشــم هــایــم نگــــــاه کنــدتـــو را خــواهــد خــوانـد....
فنجان ِ چای ِ توام...!
ببین چگونه قند در دلم آب می شود
به شوق ِ لبت...